قصه عاشقی، از همان جا شروع شد...
شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۶:۲۶ ب.ظ
نه اینکه بگویم قبل از آن از عشق چیزی نشنیده بودم، نه
چیزهایی شنیده بودم، اما برایم ملموس نبود،
گاهی فکر می کردم اداست، گاهی مبالغه و گاهی شاید خرافات...
تا اینکه شما را دیدم،
تا اینکه سرزمینی که شما در آن عاشق شدید را دیدم
قصه از همان جا شروع شد...
آن جا بود که فهمیدم در راه عشق، سر دادن، نه خرافات است و نه هیجان...
فقط عشق است و
انسان بدون این عشق، انسان نیست...
شهیدِ عشق، برایم حمدی بخوان،
خدا را چه دیدی،
شاید؛
مثل تو؛
زنده شدم...