من، توی این دنیای پر تلاطم
تو سرم، پر از آرزوهای رنگی...
پر از برنامه برای پیشرفت، برای بالا رفتن از پله دنیا
یه ذره اون ورتر من...
همونجایی که من دارم نفس میکشم
درست همون موقعی که من دارم توی تلگرام با رفقام میچرخم؛
یه جوون داره به رفتن فکر میکنه، به درجا نزدن...
به شهادت...
واژه ای که برام تقدس داره، اما ملموس نیست...
تناقض قشنگی!
شایدم دردناک...
سلامتی و پیروزی مدافعان حرم، صلوات...