امام حسین (ع) در مقابل لشکر دشمن می ایستد و فریاد می کند:
مردم کوفه! آن ناکس، پسر ناکس، آن زنازاده پسر زنازاده، امیر شما، فرمانده کل شما، آن کسی که شما به فرمان او آمدهاید به من گفته است که از این دو کار یکی را انتخاب کن
یا شمشیر، یا تن به ذلت دادن،
آیا من تن به ذلت بدهم؟
هیهات که ما زیر بار ذلت برویم!
ما تن خودمان را در جلوی شمشیرها قرار میدهیم ولی روح خودمان را در جلوی شمشیر ذلت هرگز فرود نمیآوریم.
خدای من که در راه رضای او قدم بر میدارم راضی نیست و میگوید نکن،
پیغمبر (ص) که وابسته به مکتب او هستم، میگوید نکن،
آن دامنهایی که من در آنها بزرگ شدهام،
دامن علی (ع) که روی زانوی او نشستهام به من میگوید تن به ذلت نده …
اللهوف، ص 47
آن مرد عاشق بود. آن بازی عشق و آن حریف خدا. دور، دور آخر بود و بازی به دستخون رسیده بود. آن مرد زمین را سبز می خواست. دل را سبز می خواست و انسان را سبز، زیرا بهشت سبز است و روح سبز و ایمان سبز، اما سبزی را بهایی است به غایت سرخ، و بازی به غایتش رسیده بود، به غایتی سرخ. و از این رو بود که آن مرد، سرخ را برگزید، که عشق سرخ است و آتش سرخ و عصیان سرخ و از میان تمامی سرخان، خون را برگزید.
اگر آقا عبدالله رهبر جنگ سخت بودند،
خانم حضرت زینب (س) رهبر جنگ نرم بودند...
کسی که عاشورا را جهانی کرد...
معاویه جوری جنگ نرم کرده بود که وقتی گفتند علی (ع) در محراب ضربت خورده، گفتن علی در محراب چه کار داشته؟ مگر علی (ع) نماز می خوانده؟؟؟
برای دیدن کلیپ کامل بر روی " اثر جهانی یک زن" کلیک کنید...
ما باید اول تکلیف خودمان را روشن کنیم که فطرت گرا هستیم یا طبیعتگرا. علت اینکه بعضیها حتی جبهه رفته و جنگیدند ولی تحولی پیدا نکردند این است که طبیعت گرای مذهبی بوده اند. شمر جانباز لشکر امیرالمؤمنین و استاد حدیث و قرآن است ولی از آنجا که طبیعت گراست روی سینه ی حضرت نشسته و سر سیدالشهدا «علیه السلام» را از تن جدا می کند. اما حرّ فطرت گرایی در لشکر عمر بن سعد است که وقتی بین انتخاب بهشت و جهنم می ماند، بهشت را بر می گزیند.
عمر سعد می گوید که می دانم کمک به حسین «علیه السلام» بهشت است و ماندن در آن طرف جهنم، و اکثر لشکریان او هم این را می دانستند ولی ضمناً طبیعت گرا بودند لذا با این که محبّ حضرت بودند ولی با کوچکترین تهدید یا وعده ای مقابل حضرت می ایستادند.
استاد محمد شجاعی