بسم الله الرحمن الرحیم
وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتىَ یَأْتِیَکَ الْیَقِین...
بهم گفت:
"تا حالا فکر کردی اگه به همه دغدغه ها و آرزوهات برسی چند درصد دیندار باقی می مونی؟"
ترسیدم...
نکنه به خاطر رسیدن به آرزوهامه که دیندارم؟
خدایا چند درصد ناخالصی دارم؟
دیدین طرف وقتی شرایط زندگیش بهتر میشه یا خدا حاجتش و میده، رنگ عوض می کنه!!!
اللهِ من، دستم و بگیر تا پخته شم، نه یه مدت داغ کنم و زود هم سرد شم...
عکاس: حسنا محمدی
تا میخوای بری پیش خدا، آشتی کنی، نجوایی داشته باشی، شیطان وسط دعا می آد، گناهات و به رخ میکشه که تو بِبُری...
یکدفعه تو محضر خدا، احساس پاکی میکنی، فکر میکنی یه موجود تمام آلوده، توی اون محضر هستی، از محضر بیرون میری و این بردِ شیطان...
به شیطان بگو، اصلا به تو ربطی نداره، اومدم اینجا پاک بشم،
مواظب باشیم گول شیطان رو نخوریم...
این فکرها در قالبی مقدس سراغ ما میاد...
استاد محمد شجاعی...
الان اگه فلان شخصیت بیاد باهاش حرف بزنی، لکنت می گیری، هر چقدر شخصیتش بالاتر، احساس می کنی نمیتونی باهاش حرف بزنی...
آدم وقتی با یه بزرگ روبه رو میشه، می فهمه چقدر ضعف داره...
حالا اون خدایی که بزرگان، جلوش ذلیل میفتادن، به تو اجازه داده بی واسطه، باهاش حرف بزنی،
ما چون نمی فهمیمش، نماز می خونیم و رد میشیم (بی توجه به نماز و جایگاهی که هستیم)؛
طرف وقتی میخواد با رفیقش، با نامزدش حرف بزنه، گوشیش و خاموش می کنه، همه ارتباط ها رو قطع می کنه، ولی ما حاضر نیستیم برای صحبت با خدا، دکمه ها رو قطع کنیم...
استاد محمد شجاعی
عایشه همسر پیامبر (ص) می گوید: هنگامی که حضرت مشغول نماز نبود، در میان ما بود، با ما سخن می گفت و ما با ایشان سخن می گفتیم، ولی هنگامی که مشغول نماز و عبادت می شد، چنان با ما بیگانه می شد، مثل اینکه اصلاً ما را ندیده و نمی شناسد و ما هم او را ندیده و نمی شناسیم.
همه ی عمرم را چرخیده ام. دور آدمها! اشیاء! دور هر کس و ناکسی! دور خودم! دور خودم! ولی با این یکی اصلاً آشنا نیستم. دور تو هیچ وقت نگشته ام. این طور ناگهانی و بی مقدمه: چطور هم قدم فرشتگان عرشت، دورت بگردم؟ چطور توی همین چند لحظه مهلت، این روح دورِ دور را بیاورم نزدیک و بگذارمش در مدار؟
حالا گیریم که نزدیک شدم، نزدیک دستهای مهربان تو، با این قابلیت لعنتی چه کار کنم؟
این کاسه ی کوچک و حقیر قابلیت من، اندازه ی چند قطره ی باران بیشتر جا ندارد. چه فرقی می کند زیر آبشار ایستاده باشم یا جویباری باریک؟ با این ظرف تنگ و حقیر، هرجا بروم، آسمانم همین رنگ است.
سهم من از بارش های عظیم، از آبشارهای بزرگ، فقط حسرت خواهد بود.
فاطمه شهیدی