می گویند هر موقع گرفتاری برایت پیش آمد و دنیا برایت تیره و تنگ شد، عظم البلا بخوان؛
چند بار این دعا را زمزمه کردی؟ تو خیلی بهتر از من و امثال من، این زمزمه را درک کردی؛
آخر تو بلا را لمس میکردی، نه یک بار، نه دو بار؛
بارها به همسنگری ات، دل بستی و شبی دیگر او را کنار خود نداشتی...
تو بودی که روی همه دوست داشتن هایت پا گذاشتی و از کنار پیکر پاک رفیق و هم رازت گذشتی...
راستی! گذشتن از دوست، سخت است، نه؟
شیشه های مشروب را سفارش داده ام خدا کند تا فردا آماده شوند.
بهترین تالار شهر را آذین بسته ام. خوبی این تالار این است که کاری
ندارند مجلس مختلط باشد یا جدا.
چند تا ازدوستانم که خوب میرقصند حتما باید باشند تا مجلس گرم شود.
آخر شوخی نبود که شب عروسی بود. همان شبی که هزار شب
نمیشود.
کی گفته بی ادعاتر از شما و رفقای شما، وجود داره؟؟؟
شما بردید...
نگاه حضرت عباس (ع) وخریدید...
بچه محل بودیم حالا هم توی خیبر شده بودیم همرزم. صبح عملیات دیدمش. شده بود غرق خون.
دوتا دستاش قطع شده بود. همه بدنش پر بود از تیر و ترکش.
وصیت نامه اش توی جیبش بود همون اول وصیت نامه نوشته بود:
"خدایا! دوست دارم همان طور که اسمم را گذاشته اند ابوالفضل، مثل حضرت ابوالفضل علیه السلام شهید شم".
شهید ابوالفضل شهیدی.
راوی: مجید طوسی
زنهار از اینکه به احسان خود بر رعیت منت گذارى یا آنچه براى آنها کردهاى، بزرگش شمارى یا وعده دهى و خلاف آن کنى. زیرا منت نهادن احسان را باطل کند و بزرگ شمردن کار، نور حق را خاموش گرداند و خلف وعده، سبب برانگیختن خشم خدا و مردم شود...
مولا علی (ع)
اگر در ازای کمک کردن به دیگران انتظار پاداش و یا جبران شدن اون کارو داشتی...
در حال انجام معامله هستی، نه کار خیر...
تا حالا شده دلت از همه آدم های دور و برت پر باشه؟
با خودت بگی کاش یکی بود که آخر معرفت باشه!
که بشه روش حساب کرد و کاری از دستش ساخته باشه...
من و تو به خیلی ها تکیه کردیم، ولی یا ضعیف تر از یه تکیه گاه بودن و یا معرفت تکیه گاه بودن رو نداشتن...
اولین بار سال 89 باهاشون آشنا شدم، با بچه های دانشگاه رفتم دیدنشون؛
خیلی با معرفتن، خدا خیلی هواشون و داره...
حیفه، از دست نده این پارتی ها رو...