کانون دخترانه تسنیم

این وبلاگ مکانی برای دردودل با تمام دختران سرزمینم علی الخصوص دوستانم در کوچک دانشگاه بزرگ (دانشگاه صنعتی کرمانشاه) می باشد...

کانون دخترانه تسنیم

این وبلاگ مکانی برای دردودل با تمام دختران سرزمینم علی الخصوص دوستانم در کوچک دانشگاه بزرگ (دانشگاه صنعتی کرمانشاه) می باشد...

کانون دخترانه تسنیم

کانون فرهنگی دخترانه تسنیم به مدد جمعی از دانشجویان در دانشگاه صنعتی کرمانشاه تاسیس شده است...

پیشکش به مولا حاضرمان...

ماییم و حکایت پریشانیمان
داغی که نهان شد به غزل خوانیمان
ما و تب حیرت، تب سرگردانی
خورده است غم فراق به پیشانیمان

بایگانی
پیوندهای روزانه
۲۲
شهریور

از اسماعیل بن سهل نقل شده که: به امام رضا علیه السلام عرض کردم: 

دعایی به من بیاموزید که با خواندن آن در دنیا و آخرت با شما باشم،

امام رضا علیه السلام برایم نوشت

سوره انا انزلناه (قدر) را زیاد بخوان و

همیشه با استغفار لبانت را مشغول ساز...

  • دختری از تبار تسنیم
۲۱
شهریور

شخص هوشیار به جای اینکه روی حجم عبادت سرمایه گذاری کنه، اول یه پایه ریزی قوی میکنه...

اول یه کاری کن که برای دنیا عصبانی یا غمگین نشی، خودت رو اونجور که خدا آفریده قبول کن و بشناس، قبول کن تو خیلی عزیز و محترمی...

بعد از اینکه خودت و شناختی و انقدر مهم دونستی که می تونی مظهر خدا باشی و مال اون جایگاه بزرگ و عالی دونستی، دیگه حیفت میاد برای یه جیفه ناراحت بشی...

اون وقت دیگه کمی از عبادت هم برای ما بسه، تا وقتی انسان قوه غضبش و کنترل نکرده، ثوابدونش سوراخه، یعنی همه اعمال خیرش میسوزه...

آدم قوی اگه می خواد چیزی هم ذخیره کنه، اول موانع و برطرف می کنه...

اول ای جان دفع شر موش کن

وانگهی در جمع گندم کوش کن...

استاد محمد شجاعی

سخنرانی حدیث عنوان بصری

  • دختری از تبار تسنیم
۲۰
شهریور

می دانم که در این دنیا به عده ی زیادی محبت کرده ام. حتی عشق ورزیده ام، ولی جواب بدی دیده ام، عشق را به ضعف تعبیر می کنند و به قول خودشان زرنگی کرده از محبت سوء استفاده می نمایند!

اما این بی خبران نمی دانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند. نمی دانند که بزرگترین ابعاد زندگی را درک نکرده اند. نمی دانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست...

قسمتی از وصیت نامه شهید چمران

29 خرداد 55

  • دختری از تبار تسنیم
۱۹
شهریور

یه موقعی هست آدم باباش و از خونه میندازه بیرون، بعد باباش میره گم میشه، میگه خاک بر سرم عجب کاری کردم!

یه موقعی هست باباهه خودش رفته، اون یه جور دیگه بده...

ما واقعا یه همچین حسی برای امام زمان داریم؟؟؟ من قیامت قراره با این آقا محشور بشم! شب اول قبر اولین سوالی که می پرسن، امام زمانه...

مگه ما نمیگیم خدا لعنت کنه کسایی که امام حسین ع و کمک نکردن؟

اصلا روز قیامت به من و شما نمیگن: امام حسین و داشتن سرش و می بریدن، خانم زینب س رو اسیر می گرفتن، شما کجا بودی، هیچکی با ما کاری نداره...

ولی حتما به من و شما میگن: آقا امام زمان عج آواره بود، طرد شده بود، تنها بود، تو چیکار می کردی؟

استاد محمد شجاعی

 

  • دختری از تبار تسنیم
۱۷
شهریور

روزای بی تو چه غمگینه

شبای بی تو چه سنگینه

هرچی فراق تو دشواره

خیال وصل تو شیرینه...

  • دختری از تبار تسنیم
۱۶
شهریور

23 ذی القعده روز زیارت مولا...

  • دختری از تبار تسنیم
۱۵
شهریور

یکی از معجزات خدا اینه که ما آدم ها رو طوری خلق کرده که انرژی چهره ما تحت تاثیر اعمال و افکار ما تغییر میکنه...

منظورم قضاوت آدم ها از روی چهره شون نیست، منظورم جذابیت معنوی چهره آدم هاست...

آدم های خوب، چهره شون انرژی مثبتی داره که کاملا محسوسه و برعکس، آدم های بد نیت، موج منفی ساطع می کنن...

ساده از کنارش نگذر؛

این یه معجزه اس...


مولا علی (ع) فرمود:

 زیبایی انسان در صبر و بردباری اوست.

و نیز فرمود: زیبایی انسان در وقار و آرامش و طمأنینه اوست.

 و یا در جای دیگری آن حضرت فرمود: زیبایی مومن به تقوا و ورع اوست.

  • دختری از تبار تسنیم
۱۵
شهریور

 

این روزها عادت شده برای من دل بستن، از دست دادن و تلاش برای فراموش کردن؛

دل بستن به دنیا و ما فیه؛

این دل بستن منجر می شود به درجا زدن و احساس پوچی؛

باید چاره ای کنم؛

این بار قبل از دل بستن، کمی مکث کنم،

من، اشرف مخلوقات...

راستی من،

من می توانم جلوه خدا باشم...

 

نبسته ام به کس دل،    نبسته کس به من دل،    چو تخته پاره بر موج،    رها، رها، رهایم...

  • دختری از تبار تسنیم
۱۲
شهریور

صاحب من! خالق من! داور من! یاور من!

حیف تو را داشتم و غیر تو را بنده شدم...

  • دختری از تبار تسنیم
۱۱
شهریور

اینجا همون جاست که دست حسین خرازی فرمانده پیروز لشکر ۱۴ از تنش جدا شد.

اینجا همون جائیه که سر نازنین حاج ابراهیم همت، سردار خیبر از تنش جدا شد.

اینجا همون جائیه که حاج مهدی باکری وقتی رد میشد شب عملیات،

دید جنازه برادرش حمید باکری افتاده رد شد و رفت، هر چی فریاد زدند:

آقا مهدی جنازه حمید رو برگردون، گوش نکرد.

آخر در مقابل اصرار فرمانده از پشت بی سیم جواب داد:

آخه اینا که اینجا افتادند، همشون حمید باکری اند، کدوم رو برگردونم؟


  • دختری از تبار تسنیم