صورتم قطره قطره
حس کرده ست چادرت خیس می شود، اما
به خدا گریه های من گاهی دست من نیست
مهربان بانو
گم شده خاطرات کودکی ام گریه گریه در
ازدحام حرم
باز هم آمدم که گم بشوم من همان کودکم
همان، بانو
باز هم مثل کودکی هر سو می دوم در
رواق تو در تو
دفترم دشت و واژه ها آهو...گفتم آهو و
ناگهان بانو...
شاعری در قطار قم- مشهد چای می خوردو
زیر لب می گفت:
شک ندارم که زندگی یعنی، طعم سوهان و
زعفران بانو
حمیدرضا برقعی
هفته گذشته، جمعی از دخترهای دانشگاه، توفیق پیدا کردن تا دو روزی رو مهمان نگاه بانو حضرت معصومه (س) باشند و در مسجد بی نظیر جمکران حضور پیدا کنند...
ظاهرا اردوی هیجان انگیزی هم داشتن...
رفقا زیارت قبول...