ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺜﻞ ﯾﮏ ﮐﻼﻑ ﮐﺎﻣﻮﺍﺳﺖ،
ﺍﺯ ﺩﺳﺘﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺮﻭﺩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﻼﻑ ﺳﺮﺩﺭ ﮔﻢ،
ﮔﺮﻩ ﻣﯽ ﺧﻮﺭﺩ، ﻣﯽ ﭘﯿﭽﺪ ﺑﻪ ﻫﻢ، ﮔﺮﻩ ﮔﺮﻩ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ، ﺑﻌﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺻﺒﻮﺭﯼ ﮐﻨﯽ، ﮔﺮﻩ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﻗﺘﺶ ﺑﺎ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻭﺍﮐﻨﯽ، ﺯﯾﺎﺩ ﮐﻪ ﮐﻠﻨﺠﺎﺭ ﺑﺮﻭﯼ، ﮔﺮﻩ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﻣﯿﺸﻮﺩ، ﮐﻮﺭﺗﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ،
ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ﺩﯾﮕﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﮐﺮﺩ، ﺑﺎﯾﺪ ﺳﺮ ﻭ ﺗﻪ ﮐﻼﻑ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ،
ﯾﮏ ﮔﺮﻩ ﯼ ﻇﺮﯾﻒ ﮐﻮﭼﮏ ﺯﺩ، ﺑﻌﺪ ﺁﻥ ﮔﺮﻩ ﺭﺍ ﺗﻮﯼ ﺑﺎﻓﺘﻨﯽ ﯾﮏ ﺟﻮﺭﯼ ﻗﺎﯾﻢ ﮐﺮﺩ،
ﻣﺤﻮ ﮐﺮﺩ، ﯾﮏ ﺟﻮﺭﯼ ﮐﻪ ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﺸﻮﺩ، ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ،
ﮔﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺗﻮﯼ ﮐﻼﻑ ﻫﻤﺎﻥ ﺩﻟﺨﻮﺭﯼ ﻫﺎﯼ ﮐﻮﭼﮏ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﻨﺪ،
ﻫﻤﺎﻥ ﮐﯿﻨﻪ ﻫﺎﯼ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻟﻪ، ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮏ ﺟﺎﯾﯽ ﺗﻤﺎﻣﺶ ﮐﺮﺩ، ﺳﺮ ﻭ ﺗﻬﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﯾﺪ،
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺑﻨﺪﯼ ﺑﻨﺪ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ "ﺣﺮﻣﺖ "
ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺁﻥ ﺑﻨﺪ ﭘﺎﺭﻩ ﺷﻮﺩ ﮐﺎﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﺳﺖ ...
ممنون از پیام یار تسنیمی
ریـــشه ی تو، فـــــهم توست
یک سنگ به اندازه ای بالا می رود که نیرویی پشت آن باشد.
با تمام شدنِ نیرو، سقوط و افتادن سنگ طبیعی است.
ولی یک گیاه کوچک را نگاه کن!!
که چطور از زیر خاک ها و سنگ ها سر بیرون می آورد
و حتی آسفالت ها و سیمان ها را می شکند
و سربلند می شود.
اگر تو به اندازه ی این گیاه کوچک، ریـــشه داشته باشی،
از زیر خاک و سنگ، و از زیر عـــــادت و غـــــــریزه
و از زیر حـــــرفها و هــــــــــوسها سر بیرون می آوری
و افتخار می آفرینی.
ریـــشه ی تو، همان فـــــهم تو، عـــلاقه ی تو و انتــــخاب توست!
http://www.ma2nafar22.blogfa.com/
چند کاریکلماتور مخصوص شما...
معلم شیمی عصبانی شد ، برخورد فیزیکی کرد !
آخرین سفر ماهی ، تور صیاد است !
بعضی ها فکرشان به جایی نمی رسد و بعضی ها خودشان !
نان حلال سر هیچ سفره ای بیات نمی شود !
کلاهم را برداشت و به جای آن منت بر سرم گذاشت !
بیل بیاورید ؛ می خواهم دل بکنم.
از وقتی شنیدم زندگی چشم به هم زدنی است ، دیگر پلک نمی زنم.
چون عرضی نیست ، مدام طــــــــول میدهیم !
قفسی که فکر پرنده نتواند در آن پرواز کند
هنوز ساخته نشده است...
http://smskhor.ir/