همه دنبال چیزی میگردند که عاشقش شوند...
عشق تنها حالت روانی است که وقتی بیاید، به همه زوایای قلب ریشه می دواند و تا مدتها میماند...
دیگر حالات روانی این طور نیست. مثلاً ترس با این که وقتی میاد، مثلِ عشق، همه قلب را تسخیر می کنه؛ ولی زیاد نمی مونه، همین که عامل ترس از بین رفت، ریشه های ترس هم خشک میشه؛ ولی با از بین رفتن عامل عشق، رهایی از خود عشق نیازمند زمانی طولانی هست.
این حالت روانی به خصوص در ابتدای جوانی آنقدر هیجان انگیز است که همه دوست دارند اون و تجربه کنند و دنبال چیزی میگردند که عاشقش شوند و اولین چیزی که دم دستشان باشد حتی اگر حداقل شرایط را هم نداشته باشد، درِ قلبشان را با اشتیاق به سویش باز می کنند!
اما این هیجان مانند هیجان سقوط آزاد است..
فردی را می شناسم که میشه گفت نابغه بود اما بعد از شکستی که در رابطه عشقیاش خورد، دیگر آن آدم سابق نشد.
موضوع عشق آنقدر فراگیر است که با این مشکلات فراوان زندگی همچنان سوژه اکثر شعرها و ترانهها و فیلمهاست.
بعضی هم میگویند عاشقان در واقع عاشق خودشانند و معشوق را فقط برای خود می خواهند و در این مسیر هم آن معشوق را دچار زحمتها می کنند..
واقعا کیه که لیاقت اینو داشته باشه که هر جارو نگاه کنی او رو ببینی و همه جا وجودش رو حس کنی؟
واقعا کیه که ارزش اینو داره که آدم به خاطر دوری ازش زار زار گریه کنه؟
شیخ امیرحسین جعفری
- ۹۶/۱۰/۱۶