یازده پله...
جمعه, ۹ خرداد ۱۳۹۳، ۰۶:۱۸ ب.ظ
جمعه ها طبع من احساس تغزل دارد
ناخود آگاه به سمت تو تمایل دارد
بی تو چندیست که در کار زمین حیرانم
مانده ام بی تو چرا باغچه ام گل دارد؟
شاید این باغچه ده قرن به استقبالت
فرش گسترده و در دست گلایل دارد
تا به کی یکسره یکریز نباشی شب و روز
ماه مخفی شدنش نیز تعادل دارد
یازده پله زمین رفت به سمت ملکوت
یک قدم مانده...زمین شوق تکامل دارد
جمکران نقطه ی امید جهان شد که درآن
هر چه دل سمت خدا دست توسل دارد
هیچ سنگی نشود سنگ صبورت٬ به خدا
تکیه بر کعبه بزن٬کعبه تحمل دارد...
حمیدرضابرقعی
باتشکر از یار تسنیمی
- ۹۳/۰۳/۰۹
دلتنگ توام، اما خوب است نمی آیی
یک کوفه فریب و غم ، یک شام پر از محنت
آیی تو ، شوی تنها، خوب است نمی آیی
یک جمعه فقط ندبه ، یک هفته فراموشی
بود تو شود رویا، خوب است نمی آیی
یک نیمه شعبان را در ذکر تو می مانیم
فرداش روی از یاد، خوب است نمی آیی
لاف غم عشق تو ، ذکر همه مردم
بنگر به دل آنها ، خوب است نمی آیی
یک شام سه شنبه را در کوی تو می آیند
اما دلشان اینجا، خوب است نمی آیی
با این همه درد و غم میسوزی و میسازی
ای منتقم زهرا(س) خوب است نمی آیی ..