قدر پدر گذشته مان را ندانستیم، با پدر آینده چه میکنیم...
سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۱۰:۵۹ ق.ظ
امیرالمومنین امام زمان خودش بود، این آقا رو به جایی میرسوننش که میره بالای منبر، این و میخونه: (آیا ممکنه یه روز امام زمانم ما رو اینطور خطاب کنه؟؟؟) خطبه 27 نهج البلاغه: ای مردنمایان نامرد! ای کودک صفتان بیخردکه عقلهای شما به عروسان پرده نشین شبیه ماند، چقدر دوست داشتم که هرگز شما را نمیدیدم! (یعنی آدم به یه جایی برسه، انقدر سست عنصر بشه که امام زمانش بهش بگه ای کاش من هیچوقت تو رو ندیده بودم...) و هرگز شمایان را نمی شناختم، که شناخت شما، به خدا سوگند جز پشیمانی برای من نداشت، و اندوهی غم بار سرانجام شد، خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پرخون و سینه ام از خشم شما مالامال است. جرعه های غم و اندوه را جرعه جرعه بر گلویم ریختید و با نافرمانی و ذلت پذیری، رای و تدبیر مرا تباه کردید...
(در جای دیگری میفرماید:) کار را به جایی رساندید که دنیا انقدر من را پایین آورد، انقدر پایین آوردید، انقدر پایین آوردید که مردم میگویند معاویه وعلی!(اون معاویه رو که به 4 پدر نسبت میدهند، اسمش و با من علی آوردند)
در خطبه 26 میفرماید: پس از رحلت پیامبر و بی فرمانی یاران، به اطراف خود نگاه کرده، یاری جز اهل بیت خود ندیدم، (مولا گفتن من با کی قیام کنم؟ فقط اهل بیتم موندن! کی رفت در دفاع از امیرالمومنین پشت در؟ کس دیگه ای نبود که حضرت زهرا رفت) یاری جز اهل بیت خود ندیدم که اگر مرا یاری میکردند، کشته میشدند، پس به مرگشان رضایت ندادم... چشم پر از خار و خاشاک! چشم پر از خار و خاشاک را فرو بستم و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده، جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش را فرو بردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حنظل، شکیبایی نمودم.
در خطبه 202، موقع دفن حضرت زهرا (س) میفرماید: از این پس اندوه من جاودانه و شبهایم، شب زنده داری است تا آن روز که خدا خانه زندگی تو را برای من برگزیند. (موقع ضربت خوردن هم میفرمایند: راحت شدم...)
کار به جایی میرسه که آقا امیرالمومنین، در همون خیابونها، در حالیکه حقش و خوردن، جلو چشمش همسرش و زدن، به خاطر اسلام سکوت کرده، میگه: تو خیابونها راه میرفتم، من سلام میدادم، اونها جواب نمیدادن!
بعضی از ماها ادعا آقا بیا، آقا بیا داریم ... اونها هم ریختن دور امیرالمومنین که بیا حکومت تشکیل بده، چه کردن؟ آقا میگفت تابستون میگم بیاید جنگ، میگید گرمه، زمستون میگید سرده، شما دیگه کی هستید! رو خودمون کار کنیم، نکنه آقا صاحب الزمان، روزی برسه، خدایی نکرده دلش از ما اینجوری خون بشه، همین حرفا رو به ما بزنه! خدا اون روز و نیاره...
بیاید توبه کنیم که همین گناهان ما، مانع ظهوره...
استاد علی اکبر رائفی پور
- ۹۳/۰۲/۲۳